گفتند خلايق كه تويي يوسف ثاني چون نيك بديدم، به حقيقت، به از آني ( حافظ )
مقدمه
يكي از ويژگيهاي رواني آدمي اين است كه هماره در رويارويي با امر تازه و بديع، حالت دفاعي به خود ميگيرد و كمتر به پذيرش آن گردن مينهد. اين امر به ويژه آن گاه تشديد ميشود كه پديدهي جديد حالت رمزگونه داشته باشد و اعتقاد به آن، زمينه ساز تحولي بنيادين در باورها، انديشه، منش و روش زندگي او شود. برعكس، در برابر موضوعي كه پيشينه داشته يا در زمانهاي پيش، يك يا چند بار رخ داده است، مقاومت چنداني از خود نشان نميدهد و به سادگي، آن را ميپذيرد.
يكي از شيوههاي چيره شدن بر اين وضعيت، عادي جلوه دادن آن مسأله است. يعني بايد اين نكته را به جامعه تبيين كرد كه موضوع مورد نظر، مسبوق به سابقه بوده و براي ديگران نيز رخ داده است. قرآن كريم نيز همين شيوه را به كار گرفته است. در صدر اسلام، روزه، حكمي جديد و همراه با اندكي مشقت بود؛ زيرا روزه دار ميبايست از بسياري از امور مباح چشم بپوشد و از ارتكاب آنها خودداري كند. شايد برخي مسلمانان در برابر چنين حكم بيسابقهاي، واكنش نشان ميدادند و آن را به سختي ميپذيرفتند. از اين رو، قرآن كريم، ابتدا مسلمانان را از نظر رواني براي پذيرش آن آماده ميكند. خداوند متعال ميفرمايد:
يا ايها الذين امنوا كتب عليكم الصيام كما كتب علي الذين من قبلهم.(1)
اي كساني كه ايمان آوردهايد! روزه بر شما نوشته شد، همان گونه كه بر پيشينيان شما، نوشته شد.
يعني مپنداريد كه اين تكليف، مسألهاي بيسابقه و فراتر از توانايي شما است. هرگز چنين نيست؛ زيرا وجوب روزه، حكم متداولي است كه گذشتگان نيز موظف بودهاند آن را انجام دهند.
مسايلي مانند اعتقاد به حضرت مهدي (عج) و غيبت و ظهور ايشان نيز به ظاهر بديع و بيسابقه بوده و طول عمر ايشان با هالهاي از رمز و راز و شگفتي همراه است. افزون بر آن، اين باور بر همهي شؤون حيات آدمي تأثيري بنيادين بر جا ميگذارد. از اين رو، برخي افراد از پذيرش آن سرباز ميزنند و آن را انكار ميكنند. امامان معصومعليهم السلام در برابر اين انديشه، كوشيدهاند با بيان موارد مشابهي كه در تاريخ گذشته - بويژه تاريخ پيامبران الهيعليهم السلام - رخ داده است، مسألهي غيبت امام عصر (عج) و ديگر مفاهيم مربوط به آن را عادي جلوه دهند، تا مردم به گمان بيسابقه بودن، در آن به ديدهي شك و ترديد ننگرند. براي نمونه، به كلام نوراني حضرت مهدي (عج) به شيخ صدوق ميتوان اشاره كرد. اصل ماجرا را از زبان شيخ صدوق ميشنويم:
شبي در عالم رؤيا ديدم كه در مكهام و گرد خانهي خدا طواف ميكنم. در دور هفتم نزد حجرالاسود آمدم و آن را لمس كردم و بوسيدم. در اين هنگام، دعاهايي را كه براي زمان بوسيدن حجرالاسود است، ميخواندم. در اين حال، مولاي خود حضرت مهدي (عج) را ديدم كه بر در خانهي كعبه ايستادهاند. با خاطري پريشان به حضرت نزديك شدم. حضرت با نگاهي به رخسارهام به فراستِ خود، راز دلم را دانست. به او سلام كردم. حضرت پس از جواب سلام، فرمود: چرا دربارهي غيبت، كتابي نمينويسي، تا اندوه دلت را بزدايد؟ عرض كردم: يابن رسول اللَّه! در اين باره كتاب نوشتهام. حضرت پاسخ دادند: منظورمان اين نيست كه همانند گذشته بنويسي. كتابي دربارهي موضوع غيبت بنگار و در آن، غيبتهاي پيامبرانعليهما السلام را بيان كن.
چون سخن حضرت به پايان رسيد، از ديدگانم پنهان شدند. من از خواب بيدار شدم و تا طلوع فجر به دعا و گريه و مناجات پرداختم. چون صبح دميد، نگارش اين كتاب را آغاز كردم.(2)
حضرت يوسف يكي از پيامبراني است كه حضرت مهدي در روايتها به ايشان تشبيه شدهاند. البته در اين روايتها، حضرت مهدي (عج) از جهتهاي گوناگون به حضرت يوسفعليه السلام تشبيه شدهاند. امام باقرعليه السلام در روايتي تنها به شباهت در غيبت اشاره كردهاند.(3) هم چنين ايشان در جايي ديگر، به شباهتهاي ديگري اشاره فرمودهاند.(4) حال آن كه امام صادقعليه السلام بدون اشاره به شباهتهاي پيشين، شباهت ديگري بر شباهتهاي ياد شده ميافزايند.(5) اينها نشان ميدهد كه منظور، حصر شباهتها در موارد ياد شده نبوده، بلكه تنها براي نمونه به برخي از آنها اشاره شده است. با توجه به اين نكته و با الهام از فرمايش حضرت مهدي (عج) به شيخ صدوق، اين نوشتار ميكوشد با تأمل در قرآن و روايتها، شباهت و هماننديهاي موجود ميان يوسف زهراعليه السلام و يوسف يعقوبعليه السلام را بازگو كند، تا از اين رهگذر، فهم و پذيرش امر حضرت مهدي، آسانتر گردد.
1 - غيبت
برجستهترين همانندي ميان يوسف زهراعليه السلام و يوسف يعقوبعليه السلام، همانندي در غيبت است. امام باقرعليه السلام به محمدبن مسلم ميفرمايد:
يا محمّد بن مسلم ان في القائم من اهل بيت محمّدعليهم السلام شبه من خمسة من الرسل يونس بن متي و يوسف بن يعقوب و موسي و عيسي و محمّد صلوات اللَّه عليهم... وامّا شبهه من يوسف بن يعقوبعليه السلام فالغيبة من خاصته و عامته و اختفائه من اخوته....(6)
اي محمّد بن مسلم! قائم آل محمّد (عج) با پنج تن از پيامبران شباهت دارد: يونس بن متي و يوسف بن يعقوب و موسي و عيسي و محمّد صلوات اللَّه عليهم... و امّا شباهت او به يوسف در غيبت اوست از اقوام دور و نزديك و از برادران خود....
نخستين سؤال دربارهي اين شباهت، آن است كه ميان غيبت امام عصر (عج) و غيبت يوسفعليه السلام تفاوت فراواني وجود دارد؛ زيرا غيبت يوسفعليه السلام، غيبتي است نسبي؛ يعني هرچند او از كنعان، برادران و پدر و مادر خود غايب بود، ولي از ديدگان مصريان غايب نبود. او با مصريان، گفت و گو و رفت و آمد داشت، در حالي كه غيبت حضرت مهدي (عج) غيبتي است مطلق و آن حضرت از ديدگان همگان غايباند. از اين رو، قياس آن دو با يكديگر قياس مع الفارق است. پاسخ به اين نكته، در شباهت دوم خواهد آمد.
2 - حضور
برادران يوسف براي خريد آذوقه به مصر آمدند و به بارگاه يوسف وارد شدند. وي در نخستين نگاه و گفت و گو، آنان را شناخت، ولي آنان يوسف را نشناختند. آنان بي آن كه به هويت يوسف پي برند، با وي سخن گفتند و داد و ستد كردند.
فدخلوا عليه فعرفهم وهم له منكرون.(7)
(برادران يوسف) بر او وارد شدند. او، آنان را شناخت، ولي آنان او را نشناختند.
يوسف زهرا نيز در ميان مردم حضور دارد. در كنار آنان راه ميرود و بر فرشهاي آنان پا مينهد و... ولي مردم، او را نميشناسند. بسياري بر اين باورند كه غيبت امام عصر (عج) به اين معني است كه آن حضرت، در آسمانها يا عوالم ديگري زندگي ميكنند. بنابراين، حضرت مهدي (عج) از ديدگان همهي انسانها پنهان هستند و كسي، ايشان را نميبيند. براساس اين باور، نكتهاي كه پيش از اين گذشت، به ذهن ميرسد كه مقايسهي حضرت مهدي (عج) با حضرت يوسفعليه السلام، مقايسهاي ناتمام است. امّا حقيقت، اين است كه تصوير ياد شده، خطا و به دور از واقعيت است. او در ميان مردم رفت و آمد ميكند و در كوچه و بازارها قدم ميگذارد. مردم، آن حضرت را ميبينند، گرچه او را نميشناسند.
سدير ميگويد:
سمعت اباعبداللَّهعليه السلام يقول: ان في القائم شبه من يوسفعليه السلام. قلت: كانك تذكر حيرة و غيبته فقال لي: ما تنكر هذه الامة اشباه الخنازير ان اخوة يوسف كانوا سباطاً اولاد انبياء تاجروا يوسف وبايعوه وهم اخوته وهو اخوهم فلم يعرفوه حتي قال لهم انا يوسف... فما تنكر هذه الامة ان يكون اللَّه عزوجل يفعل بحجته ما فعل بيوسف ان يكون يسير في اسواقهم ويطأ بسطهم وهم لايعرفونه حتي يأذن اللَّه عزوجل ان يعرفهم بنفسه كما اذن ليوسف حتي قال لهم هل علمتم ما فعلتم بيوسف واخيه اذ انتم تجهلون قالوا اءنك لانت يوسف قال انا يوسف وهذا اخي.(8)
امام صادقعليه السلام فرمودند:
قائم (عج) شباهتي با يوسف دارد. عرض كردم: گويا حيرت و غيبت او را ميفرماييد؟ حضرت فرمودند: چرا اين امت، قضيهي حضرت يوسف را انكار نميكنند؟ برادران يوسف با اين كه پيغمبر زاده و برادر يوسف بودند و او نيز برادرشان بود، با او تجارت و خريد و فروش كردند و او را نشناختند، تا اين كه يوسف، خودش را معرفي كرد و گفت: من يوسفم... با اين حال چرا آنان منكرند كه خداوند عزوجل با حجت خود، همان كاري را بكند كه با يوسف كرد؟ او در بازارهاي شان راه ميرود و بر فرشهاي آنان گام مينهد، ولي مردم او را نميشناسند، تا هنگامي كه خداوند به او اجازه دهد كه خودش را معرفي كند. همان گونه كه به يوسف اجازه داد و يوسف گفت آيا دانستيد با يوسف و برادرش چه كرديد آن گاه كه جاهل بوديد؟ گفتند: آيا تو همان يوسفي؟ گفت: (آري) من يوسفم و اين، برادر من است.
و باز امام صادقعليه السلام فرمود:
ان في صاحب هذا الامر سنن من الانبياءعليهم السلام... وامّا سنة من يوسف فالسنة يجعل اللَّه بينه وبين الخلق حجاباً يرونه ولا يعرفونه....(9)
صاحب اين امر امام مهدي (عج) با برخي از پيامبران، شباهت هايي دارد... امّا شباهت او به يوسف، در پرده بودن او است؛ يعني خداوند كاري ميكند كه هر چند او را ميبينند، ولي نميشناسند.
3 - كودكي
غيبت يوسف از دوران كودكي آغاز شد.
و جاءت سيارة فارسلوا واردهم فادلي دلوه قال يابشري هذا غلام.(10)
و (در همين حال) كارواني فرا رسيد و مأمور آب را (در پي آب) فرستادند. او دلو را در چاه افكند. (ناگهان) صدا زد: مژده باد اين كودكي است (زيبا و دوست داشتني)!
غيبت يوسف زهراعليه السلام نيز از دوران كودكي آغاز شد.
قال ابوعبداللَّه عليه السلام:
قال رسول اللَّه صلي الله عليه وآله لابد للغلام من غيبته فقبل له ولم يا رسول اللَّه؟ قال يخاف القتل.(11)
امام صادقعليه السلام از پيامبرصلي الله عليه وآله نقل ميكند كه حضرت فرمودند:
ناچار براي آن كودك (امام مهدي (عج)) غيبتي خواهد بود. پرسيده شد: براي چه؟ فرمودند: از ترس كشته شدن.
حضرت مهدي (عج) در سال 255 هجري به دنيا آمد. آغاز غيبت صغرا نيز در سال 260 هجري است. بنابراين، ايشان در آغاز غيبت صغري، 5 ساله بودهاند.
4 - زيبايي و بخشندگي
همانگونه كه يوسف در زيبايي و بخشندگي، شهرهي آفاق بود، يوسف زهراعليه السلام نيز به بالاترين درجهي اين دو ويژگي آراسته است.
عن ابي نصر قال سمعت ابا جعفرعليه السلام يقول:
في صاحب هذا الامر اربع سنن من اربعة انبياء... وسنة من يوسف من جماله و سخائه....(12)
ابي نصر ميگويد امام باقرعليه السلام فرمودند:
صاحب اين امر (حضرت مهدي (عج)) با چهار پيامبر شباهتهايي دارد... شباهت او با يوسف، در زيبايي و بخشندگي اوست....
رسول اللَّه صلي الله عليه وآله فرمود:
ليبعثنَّ اللَّه عزوجل في هذه الامة خليفةً يحثي المال حثياً و لا يعدّه عدّاً.(13)
به زودي خداوند عزوجل در اين امت، خليفهاي را بر ميانگيزد كه مال را بي آن كه بشمارد، به ديگران ميبخشد.
5 - هراس
يوسف در عالم رؤيا ديد كه يازده ستاره و خورشيد و ماه در برابرش سجده ميكنند، ولي به سفارش پدر از ترس مكر برادران، رؤياي خويش را پنهان كرد.
اذ قال يوسف لابيه يا ابت اني رأيت احد عشر كوكباً والشمس والقمر رأيتهم لي ساجدين قال يا بُنيّ لاتتقصص رؤياك علي اخوتك فيكيدوا لك كيداً.(14)
(به ياد آور) هنگامي را كه يوسف به پدرش گفت: پدر! من در خواب ديدم كه يازده ستاره و خورشيد و ماه در برابرم سجده ميكنند. (يعقوب) گفت: فرزندم! خواب خود را براي برادرانت بازگو مكن؛ زيرا براي تو نقشهي (خطرناكي) ميكشند.
يوسف زهراعليه السلام نيز همين گونه است؛ يعني به دليل هراس از دشمنان، بايد نام مباركش پنهان باشد.
عن ابي خالد الكابلي قلت لمحمد بن علي الباقرعليه السلام:
اريد ان تسميَّه لي حتي اعرفه باسمه فقال: سألتني واللَّه يا ابا خالد عن سؤال مجهد ولقد سألتني عن امر لوكنت محدّثاً به احداً لحدثتك ولقد سألتني عن امر لو ان بني فاطمه عرفوه حرصوا علي ان يقطعوه بضعة بضعة.(15)
ابوخالد كابلي ميگويد به امام باقرعليه السلام عرض كردم:
نام مبارك او (حضرت حجتعليه السلام) را براي من بگوييد تا او را به نام بشناسم. حضرت فرمودند: اي اباخالد! به خدا سوگند! پرسش زحمتانگيز و مشقت آوري از من پرسيدي و دربارهي مسألهاي از من پرسيدي كه اگر گفتني بود، به يقين به تو ميگفتم. تو دربارهي چيزي از من پرسش كردي كه اگر بني فاطمه او را بشناسند، حرص ورزند كه او را تكه تكه كنند.
6 - ظلم
دليل غيبت يوسف، ستم برادران در حق او بود، يعني حسادت ورزيدن و به چاه افكندن او.
واجمعوا ان يجعلوه في غيابت الجب.(16)
وتصميم گرفتند وي را در نهان گاه چاه قرار دهند.
يكي از حكمت هاي غيبت يوسف زهراعليه السلام نيز ستم حاكمان و طاغوتهاي خون آشام در حق آن حضرت است.
عن زرارة بن اعين قال:
سمعت الصادق جعفربن محمّدعليه السلام يقول: ان للقائم غيبة قبل ان يقوم قلت ولم ذلك جعلت فداك؟ قال يخاف و اشار بيده الي بطنه وعنقه.(17)
زراره ميگويد:
از امام صادقعليه السلام شنيدم كه فرمود: قائم (عج) پيش از قيامش غيبتي دارد. عرض كردم: فدايت شوم چرا؟ حضرت با اشاره به شكم و گردن مباركشان فرمود (از كشته شدن) ميترسد.
طاغوتيان عصر ما در شمار، از طاغوتيان عصر تولد حضرت، كمتر و از نظر ابزار نظامي، ضعيفتر نيستند. خونآشامي و جنايت پيشهگيشان نيز به مراتب از آنان بيشتر است. پس آن ترس هنوز وجود دارد. به اميد آن روزي كه ياوران كارآمدي پرورش يابند تا بتوانند سپر بلاي حضرت باشند و او را از گزند حوادث در امان دارند؛ زيرا كه فراهم آمدن چنين افرادي، پيش زمينهي فرا رسيدن روز موعود است.
7 - ريزش و رويش
برادران يوسف، او را به چاه افكندند؛ زيرا دلهاي شان از حسد آكنده بود. بنابراين، خوبيهاي او را نميديدند، ولي غريبهها از ديدن او مسرور گشتند و اظهار شادماني كردند.
وجاءت سيارة فارسلوا واردهم فادلي دلوه قال يا بشري هذا غلام.(18)
و (در همين حال) كارواني فرا رسيد و مأمور آب را (در پي آب) فرستادند. او، دلو خود را در چاه افكند. (ناگهان) صدا زد: مژده باد اين كودكي است (زيبا و دوست داشتني)!
هنگام رو به رو شدن با يوسف زهرا نيز برخي مسلمانان، بر وي شمشير ميكشند؛ زيرا سينههايي آكنده از كينه دارند يا خود را از او بيشتر دوست دارند يا اين كه خود را زمام دار امور خويش ميدانند و در برابر رأي و نظر او، رأي و نظري جداگانه براي خود قايلاند و يا....
امام صادقعليه السلام فرمود:
القائم (عج) يلقي في حربه مالم يلق رسول اللَّه صلي الله عليه وآله. ان رسول اللَّه صلي الله عليه وآله اتاهم وهم يعبدون الحجارة منقورة وخشباً منحوته وان القائم يخرجون عليه فيتأولون عليه كتاب اللَّه و يقاتلونه عليه.(19)
قائم (عج) در پيكار خود با چنان چيزي رو به رو خواهد شد كه رسول خداصلي الله عليه وآله با آن رو به رو نگرديد. همانا رسول خداصلي الله عليه وآله در حالي به سوي مردم آمد كه آنان، بتهاي سنگي و چوبهاي تراشيده را ميپرستيدند. ولي قائم (عج) چنان است كه بر او ميشورند و كتاب خدا را بر ضد او تأويل ميكنند. آن گاه به استناد همان تأويل، با او به جنگ برميخيزند.
در اين ميان، برخي بيگانگان هستند كه از ديدنش خشنود ميشوند و به او ميپيوندند؛ زيرا با فطرتهايي پاك به سوي او ميروند و با چشماني بيغرض به او مينگرند.
امام صادقعليه السلام ميفرمايد:
اذا خرج القائم (عج) خرج من هذا الامر من كان يري انه من اهله و دخل فيه شبه عبدة الشمس والقمر.(20)
چون قائم (عج) قيام كند، كسي كه خود را اهل اين امر ميپنداشته است، از اين امر بيرون ميروند. در مقابل، افرادي مانند خورشيد پرستان و ماه پرستان، به آن ميپيوندند.
8 - بهاي اندك
كاروانياني كه يوسف را يافتند، او را به بهاي اندكي فروختند؛ زيرا از ارزش آن درّ يگانه، آگاهي نداشتند.
و شروه بثمن بخس دراهم معدود وكانوا فيه من الزاهدين.(21)
و (سرانجام) او را به بهاي اندكي - چند درهم - فروختند و نسبت به (فروختن) او بي رغبت بودند.
برخي شيعيان نيز به دليل نا آگاهي از مقام و منزلت حضرت مهدي (عج) و از سر هواپرستي و دنياخواهي، افتخار محبت و خدمت به آستان او را، به بهاي اندكي فروخته و رشتهي پيوند خود را گسستهاند. تاريخ، نمونههاي فراواني از اين مردمان را به ياد دارد. براي مثال، از ابوطاهر محمّد بن علي بن بلال ميتوان نام برد. وي به طمع اموالي كه از حضرت مهدي (عج) نزد او بود، آن را به محمّد بن عثمان عمري - سفير دوم - نسپرد و ادعا كرد كه خود وكيل حضرت مهدي (عج) است. حضرت مهدي (عج) نيز توفيقي در لعن او صادر كرد.(22)
9 - بردباري
نخستين واكنش يعقوب هنگام غيبت يوسف، در پيش گرفتن صبر نيكو و ياري جستن از پروردگار است.
جاءوا علي قميصه بدم كذب قال بل سولت لكم انفسكم امراً فصبر جميل واللَّه المستعان علي ما تصفون.(23)
و هنگامي كه پيراهن او را با خوني دروغين (آغشته ساختند و نزد پدر) آوردند، گفت: هوسهاي نفساني شما، اين كار را براي تان آراسته است. من بردباري نيكو (و شكيبايي بدون ناسپاسي) خواهم داشت و در برابر آن چه ميگوييد، از خداوند، ياري ميجويم.
شيعيان نيز هنگام رو به رو شدن با غيبت يوسف زهراعليه السلام، بايد در برابر بلاها و آزمايشهاي الهي، بردبار باشند.
امام رضاعليه السلام فرمود:
واللَّه ما يكون ما تمدّون اليه اعينكم حتي تمحصوا وتميّزوا وحتي لايبقي منكم الا الاندر فالاندر(24)؛
به خدا سوگند! آنچه چشمانتان را به سويش ميداريد و منتظرش هستيد، رخ نخواهد داد، تا اينكه پاكسازي و جداسازي شويد و از شما نماند مگر هرچه كمتر و كمتر.
همچنين بايد در برابر به درازا كشيدن غيبت، شكيبايي ورزند؛ يعني در ظهور پيش از موعد مقرر آن، شتاب نكنند.
مهزم ميگويد به امام صادق عليه السلام عرض كردم:
جعلني اللَّه فداك متي هذاالامر؟ فقد طال. فقال: كذب المتمنّون وهلك المستعجلون و نجا المسلّمون و الينا يصيرون.(25)
فدايت شوم اين امر - قيام قائم آل محمّدصلي الله عليه وآله - چه زماني رخ خواهد داد؟ اين امر به درازا كشيد. حضرت فرمود: آرزومندان خطا كردند، شتاب جويان هلاك شدند و آنانكه تسليماند، نجات يافتند و به سوي ما باز خواهند گشت.
10 - اميد و نا اميدي
چون خورشيد يوسف در پس ابرهاي غيبت فرو رفت، يعقوب هرگز اميد خود را از دست نداد و از رحمت الهي و بازگشت يوسف نااميد نشد. و از خداوند درخواست ميكرد كه به زودي يوسف را ببيند.
عسي اللَّه ان يأتيني بهم جميعاً.(26)
اميدوارم خداوند، همهي آنان را به من باز گرداند.
ولي در مقابل، برادران با اينكه او را نكشتند و در چاه انداختند به اميد اينكه قافلهاي، او را بيابد و با خود ببرد.
قال قائل منهم لاتقتلوا يوسف والقوه في غيابت الجب يلتقطه بعض السيارة ان كنتم فاعلين.(27)
يكي از آنان گفت: يوسف را نكشيد. اگر ميخواهيد كاري انجام دهيد، او را در نهانگاه چاه بيافكنيد تا قافلههايي، او را برگيرند (و با خود به مكان دوري ببرند).
با اين حال،برادران، يوسف را فراموش كرده بودند. چون يعقوب، از يوسف ياد ميكرد، وي را سرزنش ميكردند.
قالوا تاللَّه تفتؤا تذكر يوسف حتي تكون حرضاً او تكون من الهالكين.(28)
گفتند: به خدا سوگند! تو آن قدر از يوسف ياد ميكني كه ممكن است بيمار شوي يا هلاك گردي.
ولما فصلت العير قال ابوهم اني لاجد ريح يوسف لولا ان تفندون قالوا تاللَّه انك لفي ضلالك القديم.(29)
هنگامي كه كاروان (از سرزمين مصر) بيرون آمد، پدرشان (يعقوب) گفت: اگر مرا به ناداني و كم خردي، متهم نكنيد، (بايد بگويم كه) بوي يوسف را احساس ميكنم. گفتند: به خدا سوگند! تو در همان گمراهي پيشينات هستي.
در مسألهي غيبت يوسف زهراعليه السلام نيز برخي كه از هدايت الهي برخوردارند، پيو
:: موضوعات مرتبط:
*****مهدویت***** ,
مقالات ,
,
:: برچسبها:
مهدویت ,
انتظار ,
یوسف زهرا(س) ,
|